مرحوم حاج فرج الله کبیری (پدر شهید سرافراز سیامک کبیری سامانی) متخلص به « سهی » فرزند عبداله، متولد سال ۱۲۹۹ شمسی در سامان. نامبرده تحصیلات خود را در مکاتب قدیمه سامان در نزد ملا احمد اشراقی و دیگران فرا گرفت و در زادگاه خود به شغل شریف کشاورزی اشتغال ورزید و از سال ۱۳۶۱ که فرزندش سیامک کبیری به درجه رفیعه شهادت نایل آمد سرودن شعر را شروع نمود.
و اولین شعر او در وصف فرزند شهیدش می باشد به شرح زیر:
تو چون ای سرو ناز از پا فتادی
دریغی ماند و افسوسی ودادی
رقابیّه ز خونت گشت گلگون
ز ظلم بعثی بیدین ملعون
هر آنچه خون به رفت از پیکر تو
برفت از چشم باب و مادر تو
ز داغت خواب از چشمم رمیده
تو گویی خار در چشمم خلیده
مرا قدّ الف گردیده چون نون
ز داغت گشته ام مانند مجنون
همه شب من به امید تو خوابم
که شاید لحظه ای آیی به خوابم
ولیکن سیل اشک از هر دو دیده
همه شــب راه خــوابم را بریده
چه شد جانا که بعد از مدتی
یادی ز ما کردی
تو این کار از برای خاطر دل یا خدا کردی
در این مدت کجا بودی
که بودت یار و هم صحبت
گمانم بهتر از من
همنشینی دست و پا کردی
از آن مدت که رفتی کی نگه بر پشت سر کردی
تو می دانی که
با این غفلتت بر من جفا کردی
نگفتی بارها من جز تو بر کس دل نمی بندم
چرا پس عهد و پیمان بسته را بر من خطا کردی
ز روی دوستی و راستی و مخلصی نبود
که این یادی که از ما کردی، از روی ریا کردی
بیا و دست بردار از همه این حقّه بازی ها
برو با هر که بنشستی مگو با ما چها کردی
مهر از دورویان به گسل آسوده خاطر باش
اگر دل برنکندی زین خسان بر خود جفــا کردی
برفت عمر و ندیدم جمال نیکویت
نشانیت ز که جویم که ره برد کویت
کنم نسار سرو جان خود اگر روزی
رساند باد صبا بر مشام من بویت
اگر که ملک تمام جهان هستی را
بها دهند نیرزد به تاری از مویت
تو قطب عالم امکان و منجی بشری
جهان چو هاله بود حول محور رویت
ز دود آتش بیداد شد جهان تاریک
بیا و نور فشانی کن از مه رویت
ز انتظار تو جانش به لب رسید
بیا که تا شـود از جان غــلام هندویت
روحشان شاد و یادشون گرامی باد